اين نشانه‌ها يعني خطر

چگونه متوجه مي‌شويد يكي از اعضاي خانواده‌تان از ناهنجاري رواني رنج مي‌برد؟

 آيا كسي از اعضاي خانواده شما از اختلالي رواني رنج مي‌برد؟ چه طور مي‌توانيد مطمئن باشيد كسي كه با او زير يك سقف زندگي مي‌كنيم از نظر رواني سلامت است؟

اختلالات رواني فقط فرد مبتلا را رنج نمي‌دهد بلكه زندگي را براي اعضاي خانواده‌اش نيز سخت و غيرقابل تحمل مي‌كند و اجازه نمي‌دهد از زندگي‌شان لذت ببرند. آنها دليل ناسازگاري او را نمي‌فهمند و حتي شايد هرگز به روان‌شناس يا مشاوري براي حل مشكل مراجعه نكنند و اين ناآگاهي منجر به حوادث ناخوشايندي مي‌شود كه دست پايينش شايد مطرود شدن خانواده و بروز اختلاف‌هاي دائمي باشد و دست بالايش مي‌شود طلاق يا قتلي خانوادگي.به همين دليل است كه ما در اين گزارش چند ناهنجاري رواني شايع را به شما معرفي مي‌كنيم. اگر اين نشانه‌ها را در يكي از اعضاي خانواده مي‌بينيد بايد هرچه سريع‌تر او را به روان‌شناس معرفي كنيد و البته در نظر داشته باشيد كه فرآيند درمان اين نوع افراد معمولا با حضور روان‌شناس تكميل نمي‌شود و اغلب مشاور و روانپزشك نيز در جريان درمان نقش ايفا مي‌كنند.

با اين حال در صورتي كه از ناهنجاري رواني طرف مقابل مطمئن شده باشيد اولين گام‌تان بايد مراجعه به روان‌شناس باشد و آن وقت، اگر متخصص روان‌شناس صلاح بداند بيمارتان را براي درمان دارويي به روانپزشك معرفي مي‌كند. در نظر داشته باشيد كه اين چند اختلال، تنها انواع ناهنجاري‌هاي رواني نيست. در واقع تنوع اين ناهنجاري‌ها در حدي زياد است كه ما فقط چند نمونه شايع از آنها را براي معرفي به شما انتخاب كرده‌ايم.

غمزده‌ها

بارزترين نشانه افسردگي اندوه شديد است. احساس اندوه باعث مي‌شود فرد افسرده سخت و دير لبخند بزند. زياد گريه كند يا هميشه بغض داشته باشد و نتواند در حضور ديگران احساساتش را كنترل كند و بسرعت متاثر مي‌شود.

بيمار افسرده مثل ديگران از زندگي لذت نمي‌برد. دلخوشي‌هايي كه ممكن است آدم‌هاي سالم را سر ذوق بياورد براي افسرده‌ها بي‌معناست. او احساس بي‌ارزشي، مستاصل‌بودن و نااميدي شديد مي‌كند؛ خودش را به خاطر چيزهايي مقصر مي‌داند كه اصلا تقصير او نبوده است.

اين بيمار به ظاهر و محيط اطرافش بي‌توجه است. ممكن است سر و وضعي آشفته و كثيف پيدا كند. مدت‌ها حمام نرود و علاقه‌اي به مرتب‌كردن محل زندگي‌اش نداشته باشد.

او نمي‌تواند به وظايف و مسئوليت‌هايش عمل كند. اگر تحصيل مي‌كند دچار افت تحصيلي مي‌شود. اگر شاغل است عملكردش كاهش پيدا مي‌كند و اگر خانه‌دار است نمي‌تواند امور منزل را مديريت كند.

بيمار افسرده با كسي صميمي نمي‌شود. دوستان نزديك زيادي ندارد و ترجيح مي‌دهد تنها باشد و معتقد است زندگي، پوچ و آينده، سياه است و هميشه احساس نارضايتي دارد.

گاهي امكان دارد از خودكشي حرف بزند يا حتي اقدام به خودكشي كند. بشدت گوشه‌گير است و هميشه گوشه دنج خانه را به هر جاي ديگري ترجيح مي‌دهد.

معمولا از دردهاي جسمي رنج مي‌برد، اما پزشكان عادي منشأ بيماري‌اش را تشخيص نمي‌دهند و نمي‌تواند تمركز كند. احساس مي‌كند بشدت فراموشكار شده است، اما گرچه مسائل روزمره را فراموش مي‌كند حوادث تلخ و بد را به روشني به ياد مي‌آورد و درباره‌‌شان حرف مي‌زند. تقريبا هميشه خسته است حتي اگر كار مهمي نداشته باشد.

زندگي بيمار افسرده بر اساس برنامه‌ريزي پيش نمي‌رود يعني زمان دقيقي براي خواب و بيداري ندارد و از اختلال خواب رنج مي‌برد. او بهانه‌جو است. هميشه آماده جنگ با بقيه است. پرخاشگري مي‌كند. بد و بيراه مي‌گويد و از همه متنفر مي‌شود؛ بشدت زودرنج است.

موضعگيري‌اش در برابر هر مشكلي، هميشه تسليم است. معتقد است​ به هر حال شكست مي‌خورد پس چرا درباره مشكلات ايستادگي كند و براي حل‌شان تلاش كند؟

حتي حوصله نگهداري از بچه‌هايش را ندارد. به سرعت از كوره در مي‌رود. خشمش مهار گسيخته است و مي‌شود گفت زماني كه عصبي است به كلي كنترلش را از دست مي‌دهد.

هيچ علاقه‌اي به فعاليت‌هاي گروهي ندارد و اغلب حس مي‌كند هيچ‌كس در اين دنيا حرفش را نمي‌فهمد.

در غذا خوردن اختلال دارد. شايد بيش از اندازه غذا بخورد و دچار اضافه وزن شود. شايد هم از آن دست افسرده‌ها باشد كه لب به غذا نمي‌زنند و به شدت لاغر مي​​شوند.

نمي‌تواند وظايف زناشويي‌اش را بدرستي انجام بدهد. معمولا همسرش از او ناراضي است چون تمايل جنسي‌اش را از دست مي‌دهد.

همچنين ممكن است به سمت الكل يا مواد مخدر گرايش پيدا كند و دست آخر اين كه احساساتش درباره خودش واقعي نيست مثلا ممكن است فردي با هيكلي عادي باشد، اما خودش را بيش از اندازه چاق يا لاغر تصور كند.

عصباني‌ها

روان‌شناس‌ها مي‌گويند اگر كسي دو بار در هفته از كوره در برود، عصبي است. با اين حساب تقريبا همه ما آدم‌هايي عصبي‌ هستيم و احتمالا نشانه‌هاي اين نوع آدم‌ها را مي‌دانيم؛ تپش قلب، تغيير رنگ چهره، نفس نفس زدن و تعرق شديد. اما خشم آثار ديگري نيز دارد​. خشمي كه ما درباره آن هشدار مي‌دهيم نوعي از خشم است كه افسار گسيخته مي‌شود و در آن حالت فرد خشمگين دست به خشونت مي‌زند اين خشونت از فرياد كشيدن شروع مي‌شود و گاهي ممكن است به زد و خورد با ديگران برسد.احتمال دارد فرد خشمگين، خشمش را پنهان كند و به محيط اطراف يا اشياء آسيب برساند مثلا در حالي كه با شما گفت‌وگو مي‌كند تعمدا ليواني را كه در دست دارد بشكند يا قاشقي فلزي را خم كند. همچنين ممكن است به خودش هم صدمه بزند براي مثال خودزني كند.

او اغلب مدتي پس از بروز رفتارهاي خشن ابراز پشيماني مي‌كند. چند بار درباره زوج‌هايي شنيده‌ايد كه يكي از طرفين ديگري را مي‌زند و بعد از هر بار كتك‌كاري، ابراز ندامت مي‌كند و قول مي‌دهد بار آخرش باشد، اما روز بعد يا هفته بعد يا ماه بعد باز كتك كاري مي‌كند و باز ابراز ندامت مي‌كند و... اين يعني قول كسي كه مبتلا به اين ناهنجاري باشد تا پيش از گفت‌وگو با روان‌شناس و تحت درمان قرار نگرفتن، چندان قابل اعتماد نيست.

او اراده‌اش را در عصبانيت از دست مي‌دهد. توانايي تحليل كردن ندارد و حتي حضور ذهن و حافظه‌اش را در شرايط خشم از دست مي‌دهد.

امكان دارد خشم وقتي بيمارگونه شود باعث بروز علائم جسمي شود. براي مثال برخي بيماران خشمگين از ظاهر شدن عوارضي روي پوستشان رنج مي‌برند، قلب درد مي‌گيرند يا مشكلات گوارشي و اختلالات خواب پيدا كنند.

ترسوها

بيمار مبتلا به فوبيا مي‌ترسد، اما ترسش منطقي نيست؛ نامعقول است و ديگران از آنچه او از آن وحشت دارد، نمي‌هراسند. به همين دليل به فوبيا، ترس بيمارگونه مي‌گويند. او ممكن است از حيوانات، آب، ارتفاع، تاريكي، زخم، خون، بيماري و مرگ شديدا وحشت داشته باشد اما انواع ترس‌هاي عجيب فقط اينها نيست بيمار فوبيايي ممكن است از موقعيت‌هاي خاص نيز بترسد. براي مثال ممكن است بيماري از قرار گرفتن در جمع يا فضاي بسته يا آسانسور يا فضاي باز بترسد.

گاهي فعاليت‌هاي اجتماعي بيمار مبتلا به فوبيا به دليل ترس‌هايش كاملا مختل مي‌شود براي مثال فرض كنيد او از ترس مبتلا شدن به بيماري مرموز، در خانه دست به سياه و سفيد نزند يا سركار نرود چرا كه مي‌ترسد در راه گربه‌اي به او نزديك شود يا مجبور باشد در اداره از آسانسور كه از آن وحشت دارد استفاده كند.

امكان دارد بيمار تلاش كند شما را فريب دهد كه مشكلي ندارد مثلا سعي كند براي ترسش دلايل ظاهرا منطقي بياورد.

در يك پرونده روان‌شناسي، زني شوهرش را قانع كرده بود كه واقعا ديدن گربه براي او و خانواده‌اش بسيار خطرناك است و حتما اتفاق بدي براي آنها مي‌افتد و داستان‌هايي هم از دوران كودكي و نوجواني‌اش تعريف كرده بود كه در آنها هر وقت حادثه‌ بدي رخ داده بود گربه‌اي هم گوشه‌اي حضور داشت!بيمار مبتلا به ترس بيمارگونه، تظاهر نمي‌كند كه مي‌ترسد بلكه هراسش واقعي است و علائم جسمي هراس نيز به محض روبه‌رويي با عاملي كه نسبت به آن ترس در او ظاهر مي‌شود. براي نمونه امكان دارد دچار احساس تنگي نفس، لرزش اندام‌ها، تعرق و حالت تهوع شود.

بدگمان‌ها

مهم‌ترين ويژگي بدگمان‌ها (پارانوئيدها) ناتواني در اعتماد كردن به ديگران و بدبيني نسبت به آنهاست و گرچه از اين وضعيت رنج مي‌برند، اما نمي‌توانند به خودشان كمكي كنند.

در دنياي يك بدگمان، بيشتر آدم‌ها و گاهي همه‌شان، دشمن محسوب مي‌شوند. از نظر او گاهي اين آزارهاي تخيلي گاهي چندان جدي نيست مثلا شايد مدعي شود كه همه مسخره‌‌اش مي‌كنند، پشت سرش حرف مي‌زنند يا زير لب به او بد و بيراه مي‌گويند، اما گاهي آزارهاي خيالي، جدي مي‌شود.

در اين حالت بيمار مدعي است ​بدخواه‌هايي، عليه او توطئه مي‌كنند. براي نمونه در يكي از پرونده‌هاي روان‌شناسي، يک بيمار​ پارانوئيدي به همسرش تهمت خيانت مي‌زند. بيماري ديگر مي‌گفت همسر و پسرش نقشه قتلش را مي‌كشند و حتي فرد ديگري مدعي شده بود كه پسرش از او پول مي‌دزدد.

او به ديگران بشدت حسادت مي‌كند و در عين حال آنها را در جايگاهي پايين‌تر از خود مي‌داند؛ خودبزرگ‌بين است. خودش را بالاتر از آنچه واقعا هست مي‌پندارد. براي مثال يک بيمار​ پارانوئيدي گمان مي‌كرد سازمان‌هاي اطلاعاتي شماره تلفن همراه او و شماره تلفن خانه‌اش را كنترل مي‌كنند و به همين دليل دائما به همه كساني كه با او تماس مي‌گرفتند گوشزد مي‌كرد كه حرف خطرناكي نزنند!

ممكن است بيمار پارانوئيدي تصور كند كساني از كشوري ديگر اجير شده‌اند تا ترورش كنند يا همسايه‌ها جلساتي براي آسيب رساندن به او، برگزار مي‌كنند يا تلفنش كنترل مي‌شود يا كساني مدام تعقيبش مي‌كنند يا در خانه اش دوربين كارگذاشته شده است.

از آنجا كه همه در دنياي اين بيمار، دشمن هستند طبيعي است كه از آنها بترسد و بر حذر باشد و فاصله بگيرد. به همين دليل است كه بدگمان منزوي مي‌شود و از ديگران، حتي اعضاي خانواده‌اش، كناره مي‌گيرد.مبتلا به​ بدگماني، هميشه آماده دفاع از خود، پرخاشگري و حمله به ديگران است و معمولا رفتارش مشكوك و همراه با پنهان‌كاري است.

وسواسي‌ها

در ذهن بيشتر مردم آدم‌هاي وسواسي كساني هستند كه دائما دست‌هايشان را مي‌شويند، زياد حمام مي‌روند، در و ديوار حمام و دستشويي را آبكشي مي‌كنند و خلاصه خيال مي‌كنند همه چيز كثيف است در حالي كه اين فقط يكي از انواع وسواس است كه به آن مي‌گويند وسواس شست و شو، اما وسواس كه فقط اين نشانه را ندارد، همه وسواسي‌ها كه اختلالشان بر شست و شو متمركز نيست مثلا ممكن است فرد وسواسي حركتي را بارها تكرار كند. براي نمونه بيمار ​وسواسي را مي‌شناسم كه اصرار دارد صداي تلويزيون را تنظيم كند.

او در طول يك ساعتي كه ممكن است تلويزيون روشن باشد، هفت يا هشت بار صدا را كنترل مي‌كند تا دقيقا روي عددي كه فكر مي‌كند بهترين ميزان صدا براي تلويزيون است تنظيم باشد. بيمار وسواسي ديگري عادت دارد هر بار پيش از خروج از خانه، يك ربع درها و پنجره‌ها و همه پريزهاي برق را چك ‌كند. برخي از وسواسي‌ها مشكل تكرار يك حركت را ندارند بلكه خودشان را مقيد به تبعيت از يك سري قوانين​ عجيب و غريب مي‌كنند. مثلا بيماري وسواسي عادت دارد وقت ديده‌بوسي با آشنايان اول پيشاني آنها را ببوسد بعد شانه راست را و دست آخر شانه چپ را و دو بار اين كار را تكرار كند. اگر بر حسب اتفاق اين روال مخدوش شود بايد باز از نو حركت را شروع كند و آنقدر حركتش را تكرار مي‌كند تا راضي شود كه درست انجامش داده است. بيمار وسواسي ديگري اصرار دارد كه از روي موزاييك‌هاي خاصي در راهروي خانه‌اش عبور كند و... .

همه اين نشانه‌ها كه گفتيم علائم وسواس عملي است، اما معمولا منشأ وسواس عملي، وسواس فكري است. وسواس فكري يعني نشخوار دائمي يك فكر ناراحت‌كننده كه فرد وسواسي را عصبي و مضطرب مي‌كند. اين نوع فكرهاي وسواسي هم بشدت آزاردهنده است و فرد وسواسي معمولا آنقدر قوي نيست كه مانعشان شود. براي آن كه بهتر درك كنيد منظور از فكر وسواسي چيست يك مثال برايتان مي‌زنيم. آنچه در پي مي‌خوانيد يك بخش كوچك از مجموعه فكرهاي وسواسي زني است كه همه او را فردي طبيعي مي‌پندارند چون هنوز وسواس عملي ندارد، اما وسواس فكري در حدي او را مشغول به خود كرده كه در خانه اغلب بي‌حوصله و غمگين است: «آن شب در مهماني، من به دخترعمويم سلام كردم يا نكردم؟ احتمالا سلام كردم، اما او احتمالا نشنيده... اگر نشنيده باشد حتما حالا از من دلخور است... اگر سلام نكرده باشم چي؟ چرا من اينقدر گيجم... .

حتي اگر سلام كرده باشم او نشنيده است چون وقتي خواست به من ميوه تعارف كند يك جور خاص نگاهم كرد و گفت بفرماييد ميوه... همين كه گفته بفرماييد ميوه يعني از من دلخور بوده كه با اين لحن گفته بفرماييد ميوه... .

اگر از من دلخور نبود چه مي‌گفت... من چرا سلام نكردم... من احتمالا دلخور بودم كه دفعه قبلي او جواب سلامم را نداده بود... از كجا معلوم كه سلام نكردم... شايد سلام كردم... چرا من آنقدر گيجم... حالا دفعه بعد كه دختر عمويم را ببينم چطور با او رفتار كنم.... اگر جواب سلام من را ندهد چه...».

حواستان هست كه مجموعه فكرهاي اين زن فعلا فقط درباره آغاز مهماني است؟ يعني از سلام شروع شده است و همچنان در روزهاي آينده درباره بخش‌هاي ديگر ادامه دارد. فرد وسواسي بشدت حساس و آسيب‌پذير است. زودرنجي‌اش ممكن است به دوري گزيدن از ديگران و تنهايي بينجامد. افكار مزاحم در وسواسي‌اش باعث مي‌شود نتواند تمركز كافي بر امور مهم داشته باشد.

او كم حافظه مي‌شود چون آنقدر موضوعات غيرطبيعي براي به خاطر سپردن دارد كه مسائل مهم را به آساني فراموش كند مثلا يادش مي‌آيد آخرين باري كه دستشويي رفت چند بار هر كدام از دمپايي‌ها را آب كشيد، اما تاريخ دقيق امروز را به خاطر نمي‌آورد.

بيمار وسواسي اغلب منكر بيماري‌اش مي‌شود و احساس مي‌كند طبيعي رفتار مي‌كند. تكرار بيش از اندازه كارهاي غيرلازم و عجيب آنها معمولا با كمبود وقت مواجه است. دقت و نظم وسواسي‌ها در برخي زمينه‌ها افراطي است براي مثال ممكن است فرد وسواسي فقط به اين علت كه احساس مي‌كند خط اتوي لباسش كمرنگ است از خانه خارج نشود. فرد وسواسي احساس درماندگي، خستگي، گيجي و كم‌‌حواسي مي‌كند. بيماري‌اش اگر شديد باشد حتي ممكن است باعث شود فرد از عهده وظايف زناشويي بر نيايد و دچار مشكلات تحصيلي و شغلي شود. تشخيص وسواس سخت است چراكه وسواسي‌ها رفتارهاي عجيب‌شان را اغلب از ديگران پنهان مي‌كنند، اما بالاخره عاداتشان لو مي‌رود. گاهي گرايش فرد وسواسي به انجام برخي كارها مثلا شست‌وشو يا نظافت يا منظم‌كردن باعث مي‌شود دچار بيماري‌هاي جسمي شود براي نمونه احتمال دارد مبتلا به اگزما، خشكي شديد پوست، كمردرد يا پادرد شود.

 

منبع: جام جم


  • نویسنده : علی نظری
  • بازدید : 443بار
  • انتشار : یک شنبه 16 ارديبهشت 1397 - 12:3